
ما را دو دست - بهار شد
وین ذره های برف که می روند آرام - بسوی شرق
گاه به بادهای ملایم - و رام،
بنشسته - برخاسته - ز بام
وان ابرهای تیره - خموش - فسرده - غمین،
کز نور نگرفته اند سراغ - به روز و شب
این حجم خلوت - خیابان - باغ - حیاط
وان پنجره های نگاه - مشبک - مه آلود - و تار
- هر یک مراست - تلنگر - به فکر،
آری زمان - تراست - چه در پیش - چه فرجام؟
...
من - عینکم را - به چشم گذاشته - به راه می شوم
از راه - ز راه - گذشته - لبخند می زنم
استاده - به پشت در - در را زده - بفکر می روم
دوستانه - دوستم - گشاده در... - خوش آمدی!
؛ گرما به راه شد - چه لحظه ای...
ما را زمانه - به کام شد
یک دست - پائیز - زمستان
ما را دو دست - بهار شد
بنشین - بگو - خبر ز اشکهای سپیده دم
شبنم - ز برگ - شاخه - شکوفه ها
غلغل به آب - رود - ترانه - آفتاب...
...
حرفش هنوز - ناتمام - که در،
تق تق!
دگر یار - ز راه - می رسد!
***
پائیز نود خیامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر