۱۳۹۰/۰۹/۲۳



ما را دو دست - بهار شد


وین ذره های برف که می روند آرام - بسوی شرق

گاه به بادهای ملایم - و رام،

بنشسته - برخاسته - ز بام

وان ابرهای تیره - خموش - فسرده - غمین،

کز نور نگرفته اند سراغ - به روز و شب

این حجم خلوت - خیابان - باغ - حیاط

وان پنجره های نگاه - مشبک - مه آلود - و تار

- هر یک مراست - تلنگر - به فکر،

آری زمان - تراست - چه در پیش - چه فرجام؟

...

من - عینکم را - به چشم گذاشته - به راه می شوم

از راه - ز راه - گذشته - لبخند می زنم

استاده - به پشت در - در را زده - بفکر می روم

دوستانه - دوستم - گشاده در... - خوش آمدی!

؛ گرما به راه شد - چه لحظه ای...

ما را زمانه - به کام شد

یک دست - پائیز - زمستان

ما را دو دست - بهار شد

بنشین - بگو - خبر ز اشکهای سپیده دم

شبنم - ز برگ - شاخه - شکوفه ها

غلغل به آب - رود - ترانه - آفتاب...

...

حرفش هنوز - ناتمام - که در،

تق تق!

دگر یار - ز راه - می رسد!

***


پائیز نود خیامی

هیچ نظری موجود نیست: