۱۳۸۶/۰۸/۰۶

! این عالم خیال



! این عالم خیال

برفی ! هواست

سوزی - بپاست

برگهای خشک را - بینم به خواب و باد

هر چشمه ای جداست - از چشمه ای دگر

،بر شاخه ای بلند

زیبا - ترانه ای ست

قمری به راه خود

قرقی به آسمان

گنجشککی به راه - هر سو به لحظه ای

... به به! چه عالمی ست

به به! چه رنگ خوش

،آری خنک هواست

لیکن چه دلنشین - بنشستنی کنار

پیپی به لب - ... و دود

نقشی ز زندگی - هردم بر این روال

،... به به! چه عالمی ست

!این عالم خیال

یکم آبانماه هزار و سیصد و هشتاد و شش خورشیدی

۱۳۸۶/۰۸/۰۱

! این خدایان شکم گنده



! این خدایان شکم گنده

پاسخی نیست شما را

آنهنگام که از تشنگی کویر می پرسید

... یا آنزمان که از بیخانمانی قاصدک

! تنها به این بسنده می کنند - این خدایان شکم گنده

: که بگویند

!! در صف بایستید ای چلغوز های بی چیز

شما را لیاقت همانست - که در دست است

...

نه - نه - پاسخی نیست شما را

وقتی لاله های واژگون می گریند - در فراق باران

و برگها می ریزند - دسته دسته در بهار - ناگهان

و آشیانه ای می افتد از فراز سپیدار

، در آن حال که هنوز - تخمی در آن

... به انتظار جوجه شدن است

مهر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش

۱۳۸۶/۰۷/۱۸

... چو خنده در هوا کند




... چو خنده در هوا کند

نشسته پشت بوته ای

کبوتری - سیه - سپید

بزیر پر سر و - ولی

چمن - چو رختخواب تر

بزیر پای بی پرش

...

ز گوشه ای - به ناگهان

زند به سنگ سخت خود

چو کودکی - تن نحیف

کبوتر از هراس و گیج

... بناگهان پرد هوا

، نشانده خنده بر روان

لبان کودک ِ دوان

، ولی خود از نشان سر

به بال زخمی اش - غمین

نگه به بچه می کند

رضا به درد خود - صدا

... چو خنده در هوا کند

سی و یکم شهریور هزار و سیصد و هشتاد و شش خورشیدی

۱۳۸۶/۰۷/۱۱

هان! شما ای آدمیزادگان



هان! شما ای آدمیزادگان

، تنها ... فرصتی کوتاه خواهیم داشت

! در اثبات آدمیزادگی

،وزان پس

،قضاوتمان خواهند کرد

قاضیانی با شمشیر آفتاب در دست

و غرش آذرخش در صدا

...

هان! شما ای آدمیزادگان

تنها ... فرصتی کوتاه خواهیم داشت

!در اثبات کرم نبودن

،وزان پس

،شکاری خواهیم بود

در پنجه های شکارچیانی از تبار عقاب

... که حتی مرگمان را به هیچ می انگارند

امرداد هزار و سیصد و هشتاد و شش