۱۳۹۰/۰۸/۲۵

تو ای پیشوای بزرگ!


بخاطر می آورم - آوای پرندگان را


و نردبان تبریزیها را - تا آغوش خورشید


و رقص باد را - دست در دست برگها


و تلألوی نقش ماهیها را - در آئینۀ آبی حوض


و حتی بیاد می آورم - تلاش کرمی را،


برای رسیدن به آزادی! - از قید خاک

...

بگو با من تو ای پیشوای بزرگ


تو از کرم چه کم داشتی،


که حتی نام تو - در خاطرم نمانده است؟...


جز هیچ! چه می ماند به یادگار،


از تو ای نشسته بر سریر هیچ...


***

چهاردهم آبانماه هزار و سیصد و نود خیامی

هیچ نظری موجود نیست: