۱۳۸۷/۰۱/۰۵

بهاریه




بهاریه

فرهاد عرفانی مزدک



شکوفه بر سمند و، نفحه اینجاست
عروس خاطره، بر توسن ماست

ز شرق عالم از، عطر گلستان
به مغرب، صفحه ای، از عشق پیداست

نسیم یاسمن، غلغل فکندست
دل نرگس، اسیر صبح رویاست

گل سنبل، به سفره، خوش نشیند
تو گوئی، خانهء خورشید اینجاست

به سبزه، سینهء سامان، سحر شد
سراسر، خانه مان، مهمان دنیاست

من و دل، خانهء آبی دریا
چو رقصان، ماهی قرمز، به میناست

کبوتر می پرد، باز(ی) به بازی
تو گوئی، جنتی، بر صحن اسماست

شب آه و سبوی خالی ام، رفت
شراب شاهی ام؛ شاهانه؛ برپاست

من و یار و کنار و بوس و خنده
چنین؛ ایران ما؛ در نقل عنقاست

به نوروزم بگو؛ افغان بیاید
دلم تنگ ِ برادر؛ صبح فرداست

دوشنبه؛ بی نوای بلخ؛ مگزین
که بلبل، در قفایش، آه... غوغاست

خوشا روزی، پر از، مهر و محبت
چو نوروزم، به روز و، مهر دیباست

بکن بیرون ز دل، مزدک، بدی را
که نور پاکی از، مشرق هویداست

نوروز هشتاد وهفت


هیچ نظری موجود نیست: