۱۳۸۶/۰۹/۱۹

در دستگاه آفتاب


در دستگاه آفتاب
گوش کن که می آید
گوش کن که می رسد صدائی تازه
از جائی در دور دست
اگر چه باد راست - چون سدی بلند
،و خروش رودخانه راست
چون هیاهوی جنگاوران
،و غرش رعد راست
همچون تازیانهء خدایان - بر پیکر انسان
...گوش کن که می آید
،می آید صدائی تازه
،نوای بلندی از آرامش
همچون برگی که به آرامی فرود می آید
یا شبنمی که می لغزد - به ساقهء لاله های سرفراز
...از جائی در دوردست
می آید صدائی - که می خواند گرمی را
...در دستگاه آفتاب
همچون نغمهء سحرگاهی تار
وقتی دستان ز خواب برمی خیزد
...گوش کن که می آید
از پشت کوههای آرزو
با سبدی پر از تمشک
اگر چه باد راست - چو سدی بلند
،می خواند ترا
که شامگه تاکنون - چشم ننهاده ای بر هم
...گوش کن که می آید
بیست و دوم آبانماه هزار و سیصد و هشتاد و شش

هیچ نظری موجود نیست: