
زنده باشی !
زنده باشی، تا باز هم باغ دلم، از آوازت مست شود
و کبوتران باور کنند،
که حتی در جهنم هم،
قناری ها آواز می خوانند...
و پونه ها
در کنار چشمه ها – به رقص می آیند
زنده باشی، تا باز هم باور کنم، که باورها زنده اند
زنده باشی، تا باز هم باور کنم، که باورها زنده اند
همچون خورشید روی تو
که هر روز - بر بام زندگی ام طلوع می کند
و درختی که شکوفه می دهد
حتی اگر به ارتفاع زیبائی - برف باریده باشد
زنده باشی – زنده باشی دوست من!
زنده باشی – زنده باشی دوست من!
تا زندگی بدون زندان باشد
وقتی صدای خنده هایت پرواز می کند
در لابلای سپیدارهای منعکس در چشمهای دریائی صبح
و آفتاب می درخشد
از میان طلوع نسترن مهر
فرهاد عرفانی – مزدک
فرهاد عرفانی – مزدک
شب چلهء هزار و سیصد و هفتاد و شش