جاده ها در انتظارند!
باز خواهم گشت،
به جاده ای که افق آن،
در آغوش کوه آرمیده است
و سقف کاروانسرا هایش،
سفره ای از شهاب و ستاره است
و باد می خواند - آوای گرم خویش را،
در لابلای سپیدار های راست قامت اش
باز خواهم گشت،
به جاده ای که چشمه های کناره اش،
سرشار از مهربانی با پونه اند
و چکاوکان را می نوازند،
در سحرگاه آرامش خاک...
آری، جاده ها در انتظارند،
تا رفتن را معنی دهند
با گامهای زندگی ما،
وقتی کودکان سپیده را دست می گیریم،
و می آموزیم - بودن را
و خندیدن را
و گام زدن،
جاده های رنگین کمانی پس از باران را...
دهم اریبهشت هزار و سیصد و هشتاد و هفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر