بهاریه
ای شاه ِ بیقراران، شامت دگر سر آمد
خورشید ِ شرق خامش، بر سر چو افسر آمد
سوسن نگر که پیدا در باغ ِ نرگسم شد
فوجی ز لاله ها بین، کز سوی خاور آمد
بس نکته ها زمستان، تقریر ِ عمر ِ ما کرد
هان بین چگونه عمرش، بار دگر سر آمد
با من پیاله ای زن، دور از نگاه ِ شحنه
کاین بی حیا بحکم ِ تعزیر ِ رهبر آمد
در باغ و راغ و بستان، نوبت به بلبلان شد
کاهنگ شادی دل، با روز ِ نو بر آمد
مطرب بیار دف را، ساقی بده شرابی
چنگی بزن به چنگی، چون زهره از در آمد
از دل بخوان بنام ِ ایران ِ سربلندم
چون شادی اش دوباره، بنیان و محور آمد
با هر بهار، زاده، بین سرزمین ِ گل را
کاین هور ِ بی نهایت، ما را چو یاور آمد
***
اسفند هزار و سیصد و نود و یک خیامی