« پیش و پس از من و تو! »
...
پیش از خیال تو – درخت بوده است
و آب و آسمان و کوه
و دشتهای پر از زندگان آبی
و پیش از ادعای تو
تاریخ و آدمی
و عشق و فلسفه
و جهانی روشن از آفتاب طلائی
و شبهای طولانی زمستانی
...
پس مگوی مرا،
که هستی با تو آمده است و با تو خواهد رفت
و بنام آنچه که کوتاهتر از آن ممکن نیست
مرا فریب مده – که کسی هستی – و چیزی هستی
...
آری، ما از حباب هم کمتریم
و همۀ حقارت ما – در همین ادعای ماست
که می اندیشیم – هستی بدون ما – از حرکت باز خواهد ایستاد
و باران نخواهد بارید
و زمان نخواهد گذشت
و خدایان و پیامبران جدید نخواهند آمد،
تا فیلمهای خنده دار تازه بسازند
و گوسپندانی – عقل ناچیز خود را – به ودیعه بگذارند،
تا نانی بیات بدست آرند!
...
بله دوست من!
پیش از حتی خیال من و تو
سیاهچاله ها – در حال بازسازی مفاهیم بوده اند...
23/9/1390