در سکوت - خانه ای می سازم،
با نقش انگشت به روی خاک
اتاقهای بی سقف ... دیوارهای بی ستون
با ورودی هائی بی در - رو به بی نهایت
از آسمان - قطره ای می چکد
و چکه چکه ... رگبار می زند...
بناگه - مرزهای خیال - در تهاجم باد،
به باد می رود - به باد - به باد...
خیال خوش،
خانه - آشیانه - وطن!
ز یاد می رود - ز یاد - ز یاد...
به پشت سر - به گذشته می نگرم
نگاه من از اشک - خیس می شود!،
و خانه ام از خاطرات تهاجم
سکوت می کنم! سکوت! سکوت!
به نقش انگشت - دوباره به خاک،
نقوش نقشه ای - دوباره به معراج - میرود...
هفدهم شهریور هزار و سیصد و هشتاد و هفت خیامی